رسانههای داخلی و خارجی ساعات زیادی از وقت و انرژی خود را به این موضوع اختصاص دادند و صرف نظر از اینکه هر کدام با چه رویکرد و دیدگاهی به پوشش این موضوع پرداختند، بحث دستیابی ایران به چرخه کامل سوخت هستهای را به یکی از مهمترین رویدادهای خبری تبدیل کردند.
اینکه اساساً چرا موضوع انرژی هسته ای ایران هم ردیف با مهمترین رویدادهای خبری دنیا از جمله اعدام صدام، آزمایش اتمی کره شمالی، جنگ 33 روزه حزبالله لبنان با اسراییل و ... قرار گرفته، اینکه آیا حملات و هجمههای رسانهای شدید غرب علیه ایران صرفاً تالی فاسد یک رویداد مهم خبری است یا نتیجه برخی تحولات سیاسی در ایران و جهان است، اینکه آیا سر و صدا و هجمههای رسانهای غرب نشانهای از آماده شدن امریکا برای بهراه انداختن جنگی دیگر در منطقه است و سؤالات دیگری ازاین دست؛ موضوع گفتگو با دکتر حسام الدین آشنا است.
آشنا، مدرس فرهنگ و ارتباطات اسلامی دانشگاه امام صادق(ع) معتقد است: ایران باید بر اساس اصولی که به آن اشاره کرده راه خود را در رسیدن به چرخه کامل سوخت هستهای ادامه دهد.
او سپس می گوید: از آنجا که پیمودن این راه و رسیدن به هدف، فواید بسیار زیاد و خارق العادهای برای کشور دارد و از سوی دیگر غرب به هیچوجه حاضر به تحمل یک ایران قدرتمند صاحب فناوری هستهای نیست ، لذا هجمههای رسانهای غرب کمترین هزینهای است که ایران در قبال این دستاورد بزرگ پرداخته و میپردازد. گفتگوی ذیل از نظرتان میگذرد.
- موافقید که موضوع انرژی هستهای ایران یکی از مهمترین رویدادهای خبری سال بوده است؟
فکر میکنم موضوع انرژی هستهای ایران در رسانهها موضعی دنبالهدار بوده و به خاطر همین تداومش به مهمترین موضوع رسانهای بینالمللی تبدیل شده است. از سویی اصرار به حق ایران مبنی بر به دست آوردن چرخه کامل سوخت هسته ای برای مصارف صلحآمیز و ازسوی دیگر اصرار شدید غرب برای جلوگیری از این موفقیت ایران سبب شد تا در یک سال و نیم گذشته رسانهها وقت زیادی را صرف آن کنند.
- اصولاً این رویکرد رسانهها به ایران و خصوصاً موضوع انرژی هستهای به نفع ما بوده یا به ضرر ما؟ و اساساً رویکرد یک سال گذشته رسانههای بیگانه نسبت به مسائل ایران را چگونه تحلیل میکنید؟
تقریبا همه کشورهای جهان به دنبال راهبردهای مختلفی برای وجههسازی از خودشان هستند. بهترین وجههسازی این است که راجع به یک کشور در رسانهها خبرهای مثبت زیاد باشد. بدترین وجههسازی هم این است که خبر زیاد باشد و همه آنها نیز اخبار منفی باشد.
کشورها معمولاً بین این دو طیف حرکت میکنند و وجههسازی میکنند. برخی از کشورها ترجیح میدهند اصلاً خبری درباره آنها در رسانهها نباشد. مثلاً چین سالها میخواست صدایی از او نباشد و چراغ خاموش حرکت کند و بدون سروصدا به اهداف خود دست پیدا کند.
در مورد جمهوری اسلامی ایران وضع به هیچ کدام یک از این صورتها نبوده است. در یک سال و نیم گذشته کشور ما در صحنه بینالمللی، کشور پرخبری بود - که البته همه آنها نیز مربوط به انرژی هستهای نبود. اگرچه این مسأله نقشی محوری داشت به همین خاطر میبینیم در حالیکه یکی از خبرهایی که دائماً رسانهها روی آن تأکید میکردند موضوع انرژی هستهای بود. ولی در همین مدت اخبار مربوط به هولوکاست، اظهار نظر رییسجمهور درباره محو اسراییل از نقشه زمین و چند موضوع دیگر که به آنها اشاره خواهم کرد، هم نه تنهاکم اهمیت نبودند بلکه بسیار هم مورد توجه رسانهها قرار گرفتند.
از نظر وجهه بینالمللی چیزی که در مورد ایران اهمیت دارد، گره خوردن این چند رویداد خبری با یکدیگر است. اینگونه در رسانههای غربی بیان شد که ایران چند مسأله مهم را هم زمان با یکدیگر دارد که موجب نگرانی جهان میشود و باید فکری برای آن کرد. یکی اینکه اصولاً یک رییسجمهور تندرو در ایران سرکار آمده و این یک مسأله خطرناک است. یعنی آنها اینگونه القا میکردند که بقیه عوامل ایران نیز تابع این رییسجمهور تندرو خواهند شد. اخیراً حتی از آقای دکتر احمدینژاد در رسانههای غربی بهعنوان «ایران لیدر» یاد میشود نه «ایران پرزیدنت» که این معنای ویژهای به مخاطبان رسانهای القا میکند. در واقع آنها میخواهند القا کنند که جمهوری اسلامی بعد از آقای احمدینژاد با جمهوری اسلامی قبل از او فرق داشته است و گویا تغییر ماهوی کرده و تندروتر شده است.
پس اولین مسأله آنها این است که هدایت ایران دست یک تندرو است. بقیه مسائل را نیز اعمال این فرد تندرو میدانند. و وقتی مثلاً بحث هولوکاست مطرح میشود، می گویند که هولوکاست را یک تندرو مطرح میکند پس هیچوقت این سخن احمدینژاد که پیرامون موضوع هولوکاست میخواهیم علمی بحث کنیم و میخواهیم پاسخی برای آن به دست آوریم مورد توجه قرار نمیگیرد و پاسخی دریافت نمیکند و یا در هیاهوی رسانهای گم میشود.
اگر هولوکاست را گره بزنیم با بیان بعدی ایشان یعنی مسأله حذف شدن اسراییل از روی نقشه جهان، آن وقت میبینیم که آنها اساساً بهدنبال فرافکنی رفتهاند، نه پیدا کردن پاسخی برای یک سؤال علمی.
اسراییلیها با هنرمندی تمام نفی هولوکاست توسط احمدینژاد و محو اسرائیل از روی نقشه جهان را به علاوه انرژی هستهای کنار هم گذاشتند و رسانهها را به این سمت هدایت کردند. فکر میکنم وزیر خارجه اسرائیل بود که در همین رابطه گفت نگرانی ما از انرژی هستهای در ایران این است که رییسجمهوری ایران رسماً اعلام کرده است که ما اسراییل را از روی نقشه محو خواهیم کرد و همه در دوران مدرن میدانند که حذف یک کشور از روی نقشه با چه وسیلهای صورت میگیرد!
این در حالی است که من در سخنرانی ایشان در انجمن اسلامی دانشآموزان این واژه را که ما اسراییل را از بین خواهیم برد نشنیدم. حقیقت این است که مفهوم سخن ایشان در زبان فارسی این بود که اسراییل از صفحه جهان محو خواهد شد و این به این معنی نیست که «ما» آن را محو خواهیم کرد. اگر کسی بگوید یک رژیمی نابود خواهد شد معنی آن این است که آن رژیم تغییر خواهد کرد؛ نه اینکه کل آن کشور از روی کره زمین محو شده باشد.
اما واژه wipeout که در ترجمه بیانات ایشان استفاده شد این شبهه را برای آنها ایجاد کرده بود که ایران به دنبال حذف اسراییل از نقشه جهان است.
پس با گره خوردن این چند مسأله یعنی نفی هولوکاست، محو اسرائیل از روی نقشه و پیگیری جدی انرژی هستهای منظومه نگرانی غرب از جمهوری اسلامی کامل میشود. آنها در رسانهها از توان موشکی ایران بهعنوان سلاحهای کشتار جمعی، از انرژی هستهای بهعنوان بمب اتمی، از نفی هولوکاست بهمعنی زیر سؤال بردن موجودیت ملت اسرائیل و از محو اسراییل از نقشه زمین بهعنوان تهدید به نابودی اسرائیل یاد کردند و هجمه تبلیغاتی و رسانهای شدیدی را علیه ما به راه انداختند.
- بهنظر شما تلاش ایران برای اثبات این ادعا که انرژی هستهای را تنها برای مصارف صلح آمیز میخواهد و نه برای ساختن بمب اتم بازتابی در رسانه ها نداشته و نتوانسته آنها را اقناع کند؟
رسانههای جمعی مسلط در غرب اساساً چیزی به عنوان انرژی صلحآمیز هستهای و یا تلاش صلحآمیز ایران برای غنیسازی سوخت را نه میپذیرند و نه بیان میکنند. آنها به مخفی کاری 20 ساله ایران در قبال آژانس استناد میکنند که تا آژانس خودش به شواهدی دست پیدا نکرد که ایران به سمت غنی سازی میرود آن را نپذیرفت و یا به مسأله غنیسازی از راه آب سنگین، مسأله پلوتونیم و یا غنیسازی لیزری اشاره و از آن بهعنوان دلایلی بر درست بودن ادعاهای خودشان یاد میکنند.
اینها مجموعه اتهاماتی است که در خلال یک سال و نیم گذشته بهشدت به ایران وارد شد همه این اتهامات در جهت ایجاد این شبهه در افهام است که غنیسازی در ایران بیش از حد معمول پیش رفته و این موضوع را با ادعای پیدا شدن نشانههایی از آلودگی در برخی مناطق ایران بزرگنمایی کردند و این امکان را برای رسانهها فراهم آوردند تا آنها ادعاهای صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران را زیر سؤال ببرند.
من به یک اصل معتقدم و آن اینکه غربیها با کشوری که اسلحه هستهای دارد خیلی مشکل ندارند؛ اما با کشوری که میخواهد کشور دیگری را نابود کند و آن کشور اتفاقاً متحد اصلی غربیهاست، خیلی مشکل دارند حالا چه رسد به اینکه بخواهد به چرخه کامل سوخت هستهای نیز برسد. به هر حال همه اینها یک هجوم رسانهای بسیار وسیع را علیه ایران به همراه داشت.
- اگرچه به گفته برخی کارشناسان نباید اجازه میدادیم موضوع انرژی هستهای با بحث اسراییل و هولوکاست اینگونه گره میخورد تا آنها به اینگونه بهانههای واهی دست پیدا کنند، اما به هرحال این هجمهها پدید آمده است و همانطور که شما اشاره کردید غربیها به خوبی در رسانههای خود فرافکنی کرده و ایران را آنگونه که خود میخواستهاند نشان داده اند. پاسخ ما به آنها چیست؟
همانگونه که گفتید من در واقع شمهای از آنچه غربیها ادعا میکنند و تقریباً همه آنها در رسانههای جریان اصلی غرب منعکس شده را بیان کردم. در واقع ابتدا هجمههای رسانهای غرب را بررسی کردیم و حالا باید از زاویه دید خودمان به قضیه نگاه کنیم و ببینیم آنچه آنها در این هجوم رسانهای علیه ایران مطرح میکنند تا چه اندازه صحیح است و چه اهدافی را از آن دنبال میکنند.
آنها حتی در رسانهها اینگونه مطرح کردند که ایران در یک سال و نیم گذشته نه خواسته و نه توانسته اعتمادسازی کند. در واقع سیاست اعتمادسازی را کنار گذاشته و سیاست اعتمادخواهی را مورد توجه قرار داده است و اینکه حالا غربیها باید به ایران شواهدی نشان دهند که ما حاضر باشیم به آنها اعتماد کنیم.
اما حقیقت این است که دولت جمهوری اسلامی میگوید ما اعتمادسازی را تجربه کردهایم و به جایی نرسیدهایم. در چارچوب NPT هم تخلفی نکردهایم، دلیلی هم برای باج دادن نداریم، کسی هم در دسترسی به انرژی هستهای کمکمان نکرده، پس هیچگونه وابستگی به کشورهای خارجی هم نداریم، این صنعت را صنعتی بومی میدانیم و بر مبنای بومیسازی که انجام شده در چارچوب NPT پروژه صلحآمیز هستهای را جلو میبریم.
اگر این گونه به موضوع نگاه کنیم که جمهوری اسلامی ایران اولاً انرژی هستهای را حق خود میداند؛ ثانیاً این تکنولوژی را بومی می داند و ثالثاً با دید استراتژیک به آن نگاه میکند، آنگاه درک این موضوع که باید به راه خود ادامه دهد بسیار ساده می شود.
از همین رو من این سه عامل را میدانم: حق، توانایی و اضطرار. اگر کشوری برآوردش نسبت به انرژی نفت این باشد که تا کمتر از 10 سال دیگر توان صادرات ندارد و کمتر از 20 سال دیگر ذخایر نفتی ندارد و حتی دیگر کفاف مصرف داخلی را هم نمیدهد و تا حداکثر 50 سال دیگر ذخایر گازی را هم از دست میدهد، خیانت است که موضوع انرژی هستهای را پیگیری نکند.
اما غرب میگوید شما وقتی چرخه هستهای را کامل کنید امکان انحراف وجود دارد و امکان نظارت کم است. میگویند شما نیروگاه داشته باشید اما سوخت آن را از بازار جهانی بخرید. اما ایران بهدرستی نگران این است که در کوچکترین تحول سیاسی بهراحتی از نظر سوخت هستهای تحریم میشود و اساساً نمیتواند روی آن حساب کند چه اینکه بسیار گران و پرهزینه هم هست و عاقلانه نیست.
بهنظر میآید اگر کسی نگاهش به مسأله هستهای همان سه اصل باشد، حاضر به پذیرش این هجمه رسانهای و سیاسی خواهد بود. غربیها حاضرند به ایران باج بدهند که انرژی هستهای را کنار بگذارد اما ایران حاضر است باج بدهد تا انرژی هستهای را داشته باشد و این یک اولویتبندی صحیح است.
مقداری از این بحث به عقیده من به مسأله غرور ملی - که خیلی هم بزرگش میکنند - برمیگردد. در واقع بحث عقلانیت خیلی مهمتر از غرور ملی است.
یعنی کسانی که بهدنبال انرژی هستهای هستند. آن را یک فناوری و صنعت برتر میدانند و موفقیت در این صنعت برتر را به معنای توانایی در ورود به عرصههای پیشرفته فناوری در سایر صنایع میدانند.
این اواخر بحث ابزار دقیق، بحث صنعت دقیق و صنعت با کنترل بالا، مطرح شده یعنی اگر شما بتوانید در میان دانشمندان جوان ایرانی توانایی کنترلهای دقیق را نهادینه کنید آن وقت در بخشهای دیگر صنعت جواب خواهد داد. من فکر میکنم ایران یک نگاه استراتژیک به مسأله هستهای دارد و به همین خاطر هجمههای تبلیغاتی و رسانهای آن را میپذیرد.
- هدف مشخص این هجمههای تبلیغاتی که قاعدتاً پیرو سیاستگذاری سیاستمداران آنهاست، چیست؟
در میان کشورهای غربی توافق نوشته شدهای وجود دارد که ایران نباید به چرخه کامل سوخت دست یابد. آنها میگویند هیچ کشوری نیست که چرخه کامل سوخت را داشته باشد اما بمب اتم نداشته باشد. خیلیها چرخه کامل سوخت ندارند اما بمب دارند اما عکس آن محال است.
بههمین دلیل، غربیها این مسأله را جدی میبینند و تحمل ایران هستهای را ندارند، حتی اگر کل مسأله بمب را حذف کنید، ایران هستهای کاملاً از همه کشورهای منطقه متمایز میشود و این مورد نظر غربیها نیست. اصلاً ایرانی که بمب داشته باشد، اما نیروگاه نداشته باشد خطرش بسیار کمتر از ایرانی است که بمب نداشته باشد اما نیروگاه داشته باشد.
این موضوع که ایران چرخه کامل سوخت هستهای داشته باشد، غرب را بهشدت آزار میدهد و مشکل اصلی غرب همان انرژی صلحآمیز هستهای است که تعادل بازار جهانی را به هم میزند. پس بحث این است میگویند بمب نداشته باشید تا نیروگاه نداشته باشید.
انرژی، حیات یک کشور است و حیات جهان به انرژی است. انرژیهای فسیلی رو به اتماماند و انرژی جایگزین خورشیدی و بادی و آبی و... که قرار بود به سرعت به نتیجه برسد به نتایج مطلوبی نرسیده است. تنها انرژی مناسبی که بشر به تولید انبوه آن دست پیدا کرده، انرژی هستهای است.
اگر این انرژی را داشته باشید به معنایی امنیت غذایی، امنیت روانی، امنیت اقتصادی و امنیت صنعتی را برای کشورتان فراهم کردهاید. در دور آینده بازار انرژی جهان عملاً اگر این کار را نکرده باشید، نه تنها چیزی برای صادرات ندارید بلکه باید علاوه بر همه واردات، انرژی موردنیاز کشورتان را هم وارد کنید. این بحث و مسأله مهمی است که ایران به آن توجه دارد و در واقع توجه ایران به دنبال خود، بیداری و توجه همه کشورهای جهان سوم یا کشورهای جنوب را به همراه خواهد داشت.
- پس شما معتقدید که هر که طاووس خواهد جور هندوستان کشد و در واقع این هجمه ها طبیعی است؟
کاملاً درست است. آنها نمیخواهند ایران برای در صحنه جهانی یک رقیب در زمینه صادرات سوخت هستهای آن هم با قیمتی نازلتر از آنها، باشد. این کلوپ هستهای که از آن حرف میزنند خیلی بسته و محدود است. حتی هند و پاکستان علیرغم اینکه وارد کلوپ بمب هستهای شدهاند، اما وارد کلوپ انرژی هستهای نشدهاند.
ایران به این دلایل از هجمههای تبلیغاتی و حتی بالاتر از آن نمیترسد، چرا که خودش را بهدلایل استراتژیک نیازمند به این انرژی میداند نه به عنوان یک پرستیژ ملی یا ژست و افتخار و غرور بلکه به عنوان یک ضرورت.
- برخورد رسانهها را با موضوع انرژی هسته ای ایران چقدر مستقل از سیاست های رایج کشورهای غربی میبینید؟
چیزی به عنوان سیاست خبری داریم که در همه کشورها رایج است و معمولاً اجرا می شود. تحقیقات نشان داده است که سیاست خبری رسانههای بینالمللی با سیاست خارجی کشور مطبوعشان همسو است.
سیانان با سیاست های امریکا یا بیبیسی با سیاستهای انگلستان همسو هستند. البته آنها زیرکتر از آن هستند که با روشهای ساده این موضوع را به نمایش بگذارند. لذا در عین وجود استقلال سردبیری در این شبکه ها یا بنگاه های خبری نوعی همسویی با سیاستمداران وجود دارد که ریشه آن در منافع ملی است.
- این همسویی نانوشته است یا قانونی تثبیت شده دارد؟
زمانیکه شما از طریق وزارت خارجه چیزی را به رسانهها دیکته میکنید، یک همسویی دستوری دارید. اما نوع همسویی موجود در رسانه های غربی با دولتشان همسویی ساختاری است، نه همسویی دستوری.
بهعنوان نمونه من در یک مصاحبه به یکی از مسؤولان سرویس جهانی بیبیسی گفتم: مثل این است که بیبیسی در افغانستان همسو با وزارت خارجه انگلستان عمل میکند و از آنها دستور می گیرد! گفت: به هیچ وجه این طور نیست! توانایی بیبیسی افغانستان خیلی بیشتر از وزارت خارجه انگلیس است.
چرا ما باید تابع آنها باشیم؟ سفارت انگلیس در افغانستان چند دیپلمات انگلیسی دارند که هر چهار سال یک بار دوره آنها تمام میشود و تا بیایند با محیط آشنا شوند عوض میشوند، اما من در افغانستان خبرنگاران افغانی دارم که هر کدام 20 سال آنجا بوده و سابقه دارند.
او ادامه داد من کجا، وزارت خارجه انگلستان کجا؟! اساساً ما کاری به کار آنها نداریم. اگر سفیر انگلیس در افغانستان بخواهد از کرزای وقت بگیرد یک هفته بعد به او وقت میدهند، اما خبرنگار من در کابل اگر امروز صبح زنگ بزند تا عصر کرزای میآید پای مصاحبه! من 100 خبرنگار محلی فقط در افغانستان دارم که در همه شهرها و ولایات افغانستان فعالاند، حال آنکه وزارت خارجه اساساً از اینها خبر ندارد و گفت وزارت خارجه باید از ما تبعیت کند، نه ما!
اما سمت قبلی رییس همین بیبیسیورلد یعنی آقای نایتل چپمن - که یکی از مسؤولانش اینگونه از وزارت خارجه صحبت میکند و خود را قویتر از آنها نشان میدهد - رییس بخش ارتباط بین دولت و بیبیسی ورلد بوده است!
یعنی دولت انگلیس و بیبیسی ورلد به طور ساختاری با هم همسو هستند و کار میکنند نه در سطح صرفا عملیاتی یا دستوری.
- میتوانیم بگوییم که آنها در سطوح بالا با هم بستهاند و تنها مسیرهایشان برای رسیدن به هدف فرق میکند؟
از سطوح بالا تا سطوح عملیاتی. میخواهم بگویم همه اینها یکی هستند. نه اینکه این زیر نظر آن است. دو بدنه از یک بدن هستند.
- یعنی هر دو ریشه در یک جا دارند؟!
بله ریشه در منافع انگلستان، ریشه در منافع ملی، منتهی مسأله این است که بیبیسی از نظر حرفهای به این نتیجه رسیده است که با شفافیت، با عینیت، با سرعت و با دقت بهتر میتواند منافع انگلستان را تأمین کند، تا اینکه همیشه دروغ بگوید. در نتیجه بیبیسی از مثلاً هر ده خبری که درباره یک کشور میدهد هشتتای آن درست است و شاید تنها یک یا دو تای آنها دروغ باشد.
- آن هم دروغ آشکار نه، بلکه خبر به نوعی تحریف شده یا جهت دار شده است!
بله، قابل مناقشه است. این است که با دروغگویی اعتبار خودش را از بین نمیبرد. بیبیسی در واقع ادعا دارد که ما روی مردم سرمایهگذاری میکنیم. در واقع روی اعتبار خودش کار میکند.
من فکر میکنم رسانههای غربی در بهترین و هوشمندانهترین وضعیت منافع و دغدغههای جامعه غرب را نمایش میدهند و نماینده آنها هستند. البته سعی میکنند همیشه دیدگاههای دو طرف را هم ارائه کنند. یعنی در همین مدت گذشته نیز بارها دغدغههای ایران را گزارش میکردند.
آقای احمدینژاد ، هم با خبرنگار CBS یا CNN یا جاهای دیگر مصاحبه میکرد. اینها همه هست. اما سرجمع که نگاه میکنید میبینید آنها دغدغههای غرب را نمایندگی میکنند.
- تحلیل برخی این است که رسانهها طبال جنگ هستند. یعنی سروصدای آنها بیدلیل نیست و این موضوع را هم در دو جنگ قبلی یعنی پیش از حمله امریکا به افغانستان و عراق دیدهایم و حتی در جنگ اول خلیج فارس.
ابتدا رسانهها طبل و شیپور جنگ را نواختند و به نوعی جاده صافکن بوش برای حمله به منطقه شدند و سپس همه چیز شروع شد.
بهنظر شما در مورد ایران هم چنین چیزی صدق میکند یا اینکه این موضوع در مورد ما استثناست و به صورت دیگری باید آن را تحلیل کرد؟
البته همه کشورهایی که مورد حمله قرار گرفتهاند خود را یک استثنا میدانستند. صدام هم میگفت عراق لیبی نیست. بنابراین به این نباید دلخوش کنیم که کسی به ما حمله نمیکند. این یک هشدار جدی است. از طرف دیگر هر هجمه رسانهای مساوی حمله نیست.
حمله به نظر من صرفاً به کشورهای ضعیف انجام میشود. من به این خاطر میگویم امریکا به ایران حمله نمیکند که بهنظر من ایران ضعیف نیست. نه فقط از باب حمایت مردمی - که خیلی مهم است - بلکه از باب هزینههای تسلیحاتی زیادی که ایران در چند سال گذشته بهعمل آورده و بسیار توانمند شده است.
من فکر میکنم امریکا وارد جنگی نمیشود که احتمال ضربه خوردن شدید در آن وجود داشته باشد. ایران بهشدت در چند سال گذشته بنیه نظامی و پدافندیاش را تقویت کرده و به شدت میتواند هزینه جنگ را برای امریکا بالا ببرد.
در سالی که به عراق حمله شد آنها واقعاً چیزی برای دفاع نداشتند. مسأله دوم این است که امریکا فقط به کشورهایی حمله میکند که مطمئن است از حمایت مردمی برخوردار نیستند.
این خیلی جدی است. برآوردهای دقیقی در مورد حکومت عراق شده بود که کسی برای صدام از خانهاش بیرون نمیآید.آگاهان غرب و حتی آگاهان عرب همه میدانستند که صدام کوچکترین پایگاه مردمیای ندارد.
از سوی دیگر همه آگاهان غربی به خوبی میدانند، جمهوری اسلامی با همه اشکالاتی که به آن در بحث عملکردها وجود دارد، مردمیترین نظام کل این منطقه است و محبوبترین رهبران را دارد. از مقام معظم رهبری گرفته تا رییس جمهوری؛ و این علاقهها علاقههای ظاهری و تصنعی نیست و از روی ترس هم نیست.
- چگونه میتوان این محبوبیت را برای همیشه حفظ کرد و مردم را در صحنه نگه داشت؟
تا زمانیکه در این کشور امکان انتقاد کردن، امکان هو کردن و حتی امکان فحاشی وجود دارد، نظام ما سقوط نخواهد کرد و کسی به آن حمله نخواهد کرد.
- حتی فحاشی؟!
بله! امکان انتقاد به حکومت، امکان اعتراض، امکان گلایه و حتی امکان فحاشی.
- یعنی برعکس خیلیها که فکر میکنند اینها باعث تخریب چهره نظام و حکومت است شما معتقدید که اینها مایه ثبات هستند؟!
بله! شک نکنید. اینها در ظاهر ناخوشایند هستند اما در باطن تثبیت کننده هستند. مادامی که میشود به حکومت فحش داد کسی به دنبال سرنگون کردن آن نمیرود. درک این موضوع خیلی مهم است. کسانی که مایل به تغییر رژیم در ایران هستند اولاً خیلی به این موضوع توجه دارند و ثانیاً دوست ندارند چنین فضایی در کشور پدید آید.
سومین پایه این بحث هم، بحث تجربه است. یعنی امریکا قبلاً از درگیری با ایران خیری ندیده و تجربه موفقی از آن نداشته است. یکی از دلایل حمله سال 2003 امریکا به عراق این بود که حمله 1991 آنها موفق بود.
اما امریکا در طبس و حتی در درگیریهایی که در اواخر جنگ با عراق در خلیج فارس با قایقهای تندروی ایرانی پیدا کرد، صدمههای زیادی دید.
به هر حال امریکاییها میدانند که در برابر ایران آسیبپذیر هستند و تهدید ایران مبنی بر اینکه منافع امریکا را در هر جای دنیا مورد هجوم قرار میدهد، خیلی مهم است و این غیر از حرف زدن صدام است.
- حالا که این هجمههای رسانهای طبل جنگ نیستند. پس با چه اهدافی به صدا در آمدهاند؟
آنها بهدنبال انزوا و تحریم اقتصادی ایران هستند. فکر میکنم کل جریان به تحریمهای اقتصادی سنگین علیه ایران منجر خواهد شد یعنی اگر حالا نمیشود به ایران حمله کرد ده سال دیگر بتوان این کار را انجام داد. فکر میکنم بحث انزوا بحثی بسیار کلیدی است.
- آیا ما قادر هستیم با این هجمه وسیع رسانهای مبارزه کنیم؟ با این امکانات رسانهای ضعیفی که در سطح بینالمللی داریم چه میتوانیم بکنیم و بهنظر شما چرا در این مملکت هنوز جا نیفتاده که دنیای امروز دنیای ارتباطات و رسانه است و هر کس که از رسانههای قویتری برخوردار باشد بهتر میتواند با دنیا تعامل کند و دیدگاههای خود را حاکم گرداند؟
این در واقع سؤال نیست یک درد دل است. چیزی که در کشور از آن محرومیم ستادی است برای مدیریت وجهه ملی ایران در سطح جهان. در ایران پول برای این موضوعات زیاد خرج میشود اما شاید جهتگیریهای آن زیاد دقیق نیست.
ما احتیاج داریم که زیر بخش شورای عالی امنیت ملی، یک ستاد ملی مدیریت وجهه ایران تشکیل دهیم و اولاً از همین امکانات محدودی که داریم بهترین استفاده را ببریم و ثانیاً از امکانات رسانههای دیگر هم استفاده کنیم.
این خیلی مهم است که تمام رسانههای موفق بین المللی تلاش میکنند طرفی را که میخواهند بکوبند در بازی وارد کنند. پس شما از لحاظ حرفهای تا پنجاه درصد از حملههای رسانهای سیانان، بیبیسی، حتی فاکس نیوز و یا الجزیره و العربیه را میتوانید با استفاده از امکانات خود یعنی شرکت در بازی آنها جواب دهید.
- یعنی در شبکههای آنها حضور پیدا کنیم و از بلندگوی آنها حرف خود را بزنیم؟
کاملاً درست است. شما تا پنجاه درصد اگر بازی نکردید، تقصیر خودتان است. پس نباید همه تقصیرها را گردن آنها بگذارید. شما از 50 درصد سهمیه خودتان تنها یک درصد استفاده میکنید؛ در حالیکه میتوانید 49 درصد استفاده کنید.
- آنها ما را بازی دادهاند که ما بازی نکرده باشیم. و یا اگر بخواهیم ما را بازی میدهند؟
اگر بازیگر داشته باشیم، بازی خواهیم کرد. یعنی خودشان میآیند سراغمان. متأسفانه ما چهرههای کمی داریم که بتوانند و یا اساساً آموزش دیده باشند تا در بازیهای رسانهای شرکت کنند.بازیگر مسأله بزرگی است. اما بازیگران فقط مصاحبه شوندگان نیستند.
بازیگران، برنامهسازان هم هستند. بازیگران، خبرنگاران، نویسندگان، مستندسازان و خیلی کسان دیگر هم هستند.
- خوب فردا اگر من نوعی به عنوان خبرنگار بخواهم با بیبیسی مصاحبه کنم و نقشی بازی کنم ولو به نفع نظام، ممکن است مورد اتهام واقع بشوم! لذا سازوکار بازی در رسانههای غربی در ایران چندان تعریف شده نیست.
ما آدمهای باسواد و حرف بزن که تسلط خوبی هم داشته باشند کم نداریم!
اگر آن ستادی که گفتم تشکیل شود آن وقت مدیریت میکند و آنهایی را که با بازی آشنا هستند شناسایی میکند، سرمایهگذاری میکند و برای شرکت در بازی رسانهای گسیل میکند.
اگر ما کسانی را داشته باشیم که بلافاصله با رواج چند دروغ و تهمت و شایعه درباره ایران زبان به گلایه باز کنند و به آنها پاسخ دهند ، از آنها سند و مدرک بخواهند ، در این صورت مثل بچه یتیمی نخواهیم بود که هر کسی بتواند توی سرمان بزند.
- در واقع ما غافل شدهایم از اینکه نیروهای قابلی برای مقابله با هجمههای رسانهای غرب تربیت کنیم!
بله همینطور است. ما شبکه تلویزیونی بینالمللی آنچنانی نداریم، اما حداقل میتوانیم دهها نفر راتربیت کرده در سراسر جهان داشته باشیم تا بتوانند همین گونه دروغگوییها و هجمههای رسانهای را پاسخ دهند.
و یا حتی اگر خودمان روی آنها سرمایه گذاری نمیکنیم قدر کسانی را که به دفاع از ما بر می خیزند را بدانیم و با آنها بهطور صحیح و انسانی برخوردکنیم. بگذاریم طرف بفهمد که ما متوجه دفاع او شدهایم.
به هر حال حرف من این است، اگر امکانات رسانهای ضعیفی داریم، آنها که امکانات خوبی دارند! پس تا پنجاه درصد میتوانیم از امکانات خود آنها علیه خودشان استفاده کنیم و اجازه ندهیم دائماً آنها حرف بزنند و کسی نباشد به آنها بگوید سندتان کو!
- آینده رسانهای را درباره ایران چگونه میبینید؟
ایران هدف خود را برای دست یابی به چرخه کامل سوخت هستهای انتخاب کرده و در این راه قدمهای خوبی برداشته است. هدف خیلی بزرگ است. از سوی دیگر غربیها نیز بههیچ عنوان به این موفقیت ما راضی نمیشوند.
به همین دلیل این هجمهها علیه جمهوری اسلامی نه تنها کم نخواهد شد بلکه بیشتر نیز خواهد شد و این کمترین هزینهای است که ما برای این هدف عالی میپردازیم.